| ||
اگر نون نفس و تنوین تزویر به یرملون بقین برسد جز ادغام چه باید کرد ؟ اگر حرف دل به حرف دین رسید ، دل باید قلب به دین شود و اگر نامتجانس بودند ، باید حرف دل را حذف کرد ، یا با فک ادغام ، خلوص و ریا را ازهم جدا ساخت. بیائید درست حرف بزنیم و درست عمل کنیم منبع : سلوک قرآنی ، جواد محدثی [ پنج شنبه 89/2/23 ] [ 11:11 عصر ] [ بیسیم چی ]
[ نظرات () ]
بعضی ها وصل و وقف شان روی حساب نیست . در جای وقف ، حرکت می کنند و آن جا که باید حرکت کنند ، می ایستند . امان از این وقف به حرکت و وصل به سکون ها! ادامه دارد.... [ شنبه 89/2/18 ] [ 11:15 عصر ] [ بیسیم چی ]
[ نظرات () ]
پیامبر اعظم اسلام صلوات الله علیه می فرماید : خدای مهربان دارای صد رحمت است ، که یکی از آنها را بین انس و جن و پرنده ها و چرنده ها و خزنده ها تقسیم نموده ، کلیه این عاطفه ها و ترحم ها از آن یک رحمت سرچشمه می گیرند . نود و نه رحمت دیگر را برای روز قیامت گذاشته تا بوسیله آن به بندگانش ترحم نماید. ************************* جوان مثل همیشه ، در خدمت داوود علیه السلام نشسته بود و کتاب زبور را می خواند . از مریدان او شده بود و هر روز همراه داود بود . آن روز عزرائیل هم به دیدن حضرت داود علیه السلام آمده بود . نگاه معنا داری هم به جوان انداخت.حضرت داوود علیه السلام فرمود : مثل اینکه نظر خاصی به دوست ما داری ؟ حضرت عزرائیل فرمود : بلی . هفته دیگر در چنین روزی قرار است جان این جوان گرفته شود . علاقه حضرت داوود علیه السلام به جوان او را متاثر کرد و از او دلجویی نمود . از او پرسید : آیا ازدواج کرده ای ؟ جوان گفت : خیر ، ازدواج نکرده ام . داوود علیه السلام به فکر افتاد همسری برای او پیدا کند . موضوع را با مردی از بنی اسرائیل که فردی با ایمان و با اخلاص بود ، در میان گذاشت و از دخترش برای جوان خواستگاری کرد و دختر را به عقد جوان در آورد . جوان همچنان به خدمت حضرت داوود علیه السلام می رفت و از محضر ایشان استفاده می کرد . روز موعود فرا رسید . داوو علیه السلام از ملک الموت پرسید : چرا طبق وعده ات ، جوان از دنیا نرفت ؟ حضرت عزرائیل فرمود: موعد مرگ جوان رسیده بود ، ولی شما و پدر آن دختر ، با کارتان رحم خداوند را متوجه او کردید. [ دوشنبه 89/2/13 ] [ 9:57 عصر ] [ بیسیم چی ]
[ نظرات () ]
«تجوید» فقط مخصوص قرائت نیست.فقه؛تجوید عمل است و اخلاق ، صوت و لحن زندگی است و عمر ، سکوی ارائه برنامه هاست. ادامه دارد..... [ یکشنبه 89/2/12 ] [ 12:39 عصر ] [ بیسیم چی ]
[ نظرات () ]
غروبی ترین نگاه دلم را روانه مدینه می کنم و پای مزار بی ضریح و عطراگینت زانو می زنم . در غربتت تمام غریبانه های جهان را می سرایم و زمینه ابدی آسمان را به همراهی بغضم می طلبم. تو آن کهکشانی که ادراک خاکی مرا به آفاق بی انتهایت راهی نیست.آنجا که ثنای تو را می گویند .کدامین واژه می تواند برازنده قامت آسمانیت باشد ؟می سوزم و اشک ها سخن می گویند ، می نالم و داغها به تن می رویند ، می گریم و بغضها زدل می جوشند ، می گریم و دشتها سیه می پوشند.فاطمه جان قرن هاست که تمامی چشمهامان را در غربت شما گریسته ایم.سالهاست عادت داده ایم مژه هایمان را به فانوس اشک. سینه هایمان را به شعله آه ، دلهایمان را به تبسم درد و تن هایمان را به جامه سیاه و امروز تمام غربت مان را در سالروز شهادت شما حس می کنیم.... [ چهارشنبه 89/2/8 ] [ 1:7 عصر ] [ بیسیم چی ]
[ نظرات () ]
[ چهارشنبه 89/2/8 ] [ 12:49 عصر ] [ بیسیم چی ]
[ نظرات () ]
در روایت از امام صادق علیه السلام آمده است که : " اگر زائر حسین بداند که با زیارت عارفانه و خالصانه و هدفدار حسین علیه السلام چه نسیم شادمانی بر قلب های مصفای پیامبر و علی و فاطمه و حسن و امامان نور علیهم السلام و شهیدان خاندان پیامبر می وزد و چه ثمره پر ارزشی از دعای آنان به او باز می گردد و چه پاداش پر ارزشی در دنیا و آخرت برای او خواهد بود ، دوست می داشت که نه تنها حسین را زیارت کند ، بلکه همیشه کنار قبر شریف او را زیارت منزل گزیند." برگرفته از کتاب خصایص الحسینیه ، تالیف علامه آیت الله شیخ جعفر شوشتری [ یکشنبه 89/2/5 ] [ 8:5 عصر ] [ بیسیم چی ]
[ نظرات () ]
سالها آرزو داشتم سرم را بگذارم روی سینه اش ، روی قلبش که آرامش بگیرم ، ولی ترکش ها مانع بود.آن روز هم نگذاشتند ، چون کالبد شکافی شده بود . صورتش را باز کردم . روی چشم و دهانش مهر کربلا گذاشته بودند. گفتم "این رسمش نشد .حالا بعد از این همه وقت با چشم بسته آمده ای ؟ من دلم می خواهد چشم هات را ببینم ."
|
بازدید امروز: 20 بازدید دیروز: 2 کل بازدیدها: 56598 |